کد مطلب:94701 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:117

نامه 045-به عثمان بن حنیف












[صفحه 683]

از طرف علی (ع )، عثمان ابن حنیف انصاری به حكومت بصره برگزیده شده بود. به امیرمومنان خبر دادند كه جوانی بصری، وی را به جشن و طعام عروسی خویش دعوت كرده، و او شتابان دعوتش را اجابت نموده. این نامه خطاب به عثمان ابن حخنیف انصاری است پس از حمد خدای یگانه، و درود به رسول فرزانه، ای پسر حنیف شنیده ام كه یكی از جوانان بصری ترا بشام و شب عروسی خویش خوانده، و تو شتابان و مشتاق و حریصانه، به آن سور و مهمانی رو كرده ای. به من خبر رسید كه میزبان، خوان الوان گسترده و خورشهای گوناگون و رنگارنگ و قدح های شراب گوارا برایت آراسته. حال آنكه میپنداشتم تو به مهمانی و جشن مردمی كه ثروتمندان و توانگرانشان، نیازمند و فقیر را از خویش به خواری دور میكنند، نمیروی. در آن خورشهائی كه، چه شیرین دندانگیر و دهان خواه است بنگر. آنگاه آنچه را كه پاكی و ناپاكی اش بر تو آشكار نیست مخور، و هر چه براه پاك و خیر بدست آورده ای و روا بودنش بر تو عیان است بخور

[صفحه 684]

آگاه باش برای هر مسلمان پیروی، پیشوائی است كه باید از او متابعت كند و به نور او فروغ گیرد. اینك بدان كه مراد و پیشوای تو، پوشاك دنیائیش، جامه ای پاره و پشمین، و طعامش خوراكی تلخ و قرص نانی جوین بوده، و به این چیزها پیوسته اكتفا مینماید. هر چند كه شما آن توانائی را ندارید كه چنین زندگی كنید، اما مرا به زهد و پاكدامنی و كوشش در راه حق و عدالت یاری كنید. به خدا سوگند در این دنیا، درهم و دینار و طلائی نیندوخته، و از غنائم آن ثروتی پس انداز ننموده ام، و بجز این ردای كهنه كه به تن دارم، جامه دیگری برای خویش تدارك ندیده ام

[صفحه 684]

اما از تمام نعمات این عرصه پهناور، كه آسمان بلند بر آن سایه گسترده است، باغ فدك از آن ما بود، كه گروهی بر آن حسادت و بخل ورزیدند. از این رو عده ای دیگر- یعنی خاندانم- چشم از آن پوشیدند و آن را بخشیدند. به هر حال پروردگار، بهترین داور و دادگران است. اینك كه جایگاه فردای هر كس عمق محدود گوری است كه در حجاب تیره اش هر اثری ناپدید و هر خبری پنهان میشود، و اگر دو دست گوركن در گشادیش بكوشد و وسیعش كند، باز هم سنگ و خاك، روزن و شكافش را با توده خاك میپوشاند، مرا با فدك و غیر فدك چكار؟! تمام فكر و اندیشه و تلاش و كوشش من، در اینست كه خویشتن را بپرهیزكاری تربیت كنم، و ترس از عقوبت خشم خدا داشته باشم، تا در آن روزی كه بیم و اضطرابش بسی بزرگ است، آسوده خاطر رو به خدا آورم و پایم از سقوط به لغزشگاه، ایمن و استوار باشد

[صفحه 685]

اگر بخواهم، برایم بسی سهل و آسان است كه از شهدهای پاك و مغز این نان گندم و جامه های زربفت و ابریشمین، بهره برگیرم. اما من دستم را از دامان این آرزوهای فریبنده، كوتاه كرده ام و كجا مرا رغبتی است كه با حرص و ولع، دهان و كام، به طعامهای خوشگوار و شیرین آشنا كنم؟ حال آنكه شاید باشد كسی در حجاز و یمامه كه حرص و آزی به سیری، و یا طمعی به قرص نانی نداشته باشد. چه سود كه من با شكمی پر، شب بروز آورم و در گرد من، شكمهای گرسنه و جگرهای تشنه فراوان باشد؟ چه فایده كه همچون كسی باشم كه سراینده ای وصفش كرده: این درد ترا بس، كه شب با شكمی پر، به خواب روی، در حالیكه پیرامونت كسانی باشند كه حتی پاره پوستی آرزو كنند، و گلیمی بهر خفتن نیابند آیا مرا این سخن كفایت میكند كه گویند: پیشوای مومنان است؟

[صفحه 685]

آیا نباید در مصائب روزگار، با مردم همدرد شوم؟ و در شرنگها و ناگواریهای زندگی، پیشاهنگ آنان باشم؟ مرا نیافریده اند تا دل به شكمخوارگی و غذاهای گوناگون و خوشگوار بسپارم، و از سرانجام كار خویش غافل مانم. درست همچون چهارپای افسار شده ای كه تنها اندیشه اش خورد و خوراك و نشخوار است و بس و یا مانند حیوان دیگری كه به روی كثافات و دور ریخته ها، چیزی بهر خوردن مییابد و شكم خویش را از هر چه به چنگ می آورد سیر میكند و از سرانجام كار و آشنائی تیغ با گردنش غافل است. آری، مرا نیافریده اند تا هرزه گرد و بیكاره باشم، و ریسمان گمراهی را بگردن نهم و راهی راه سرگردانی و جهالت و نادانی شوم شنیدم كسی میگفت: اگر طعام پسر ابیطالب این است، بی تردید چنان ضعف تن گیرد كه توان برابری با دلیران و رزم آوران لشكرشكن را نداشته باشد. پس بدانید چون تناور درختان بیبانی، بسی سختتر از پوست نرم و نازك درختان سبز و خرم باغها و بوستانهاست! شراره و شعله آتشی كه از گیاهان دشتی برمیخیزد، داغتر و دوامش بیشتر از خاشاك زود خاموش جلگه های سرسبز و خرم است. همبستگی و پیوستگی من با رسول خدا همچون دو شاخه ایست از یك درخت نخل، و بسان دو دست و بازو

ئی است در یك تن به خدا سوگند اگر تمامی قوم عرب، علیه من با هم متفق و متحد شوند، من آن نیستم كه حتی از یك تن آنان از روی ترس، روی برتابم و پیوسته بر آن خواهم بود كه در فرصتی مغتنم، سخت بر جملگیشان بتازم. به زودی خواهید دید كه با همه جان و توش و توان، خواهم كوشید تا زمین را از وجود چنین واژگونه مردك مرده ای پاك سازم و این كلوخ مزاحم را از میان خرمن بارور اسلام به دور اندازم

[صفحه 686]

ای دنیا، از من دور شو كه عنان و افسار ترا بر پشتت انداخته و رهایت ساخته ام. دور شو كه من از چنگال و دام تو جستم و رستم، و از سقوط و سرنگونی در پرتگاههایت كناره گرفتم. چه شدند آنان كه تو با شوخی و بازی فریبشان دادی؟ كجا هستند كسانی كه تو با زر و زیور، و افسونگریهایت، آنان را بنواختی و گمراهشان ساختی؟ اینك آنها گروگان گورها و خفته در آغوش لحدها هستند! به خدا سوگند اگر تو ای دنیا، موجودی زنده و كالبدی و جانی دیدنی و محسوس شدنی بودی، به سبب اینكه بندگانی را فریب داده ای و مردمان بی خبر را در پرتگاههای مصیبت انداختی، و شهریاران نیك رفتار را نابود ساختی و آنان را در گردابهای سختی درافكندی- كه هیچكس را راه بازگشت نبود- عدالت خدای را در حق تو اجرا میكردم و ترا به سزای افسونكاریهایت میرساندم! از من دور شو كه محال است اسیر افسونت گردم و فریبت خورم. هر كسی پا به حریم پرتگاههایت نهد، جز سقوط راهی ندارد، و كسی كه در مردابهای بی كرانه ات روی آورد، جز غرق شدن گزیرش نیست. آنكس كه از دامت كناره گیرد، رستگاری یابد و كسی كه از زهر تو ایمن ماند- هر چند كه خوابگاهش تنگ باشد- او را بیم و هراسی نیست. دنیا برای افسون ش

ده ها به روشنائی روزی میماند كه آفتابش بسر آمده، و در غروبش هم امیدی نیست. ای دنیا از من دور شو، كه به خدا سوگند هرگز صید دام تو نمیگردم تا خوارم سازی و فرمانت نمی برم تا مرا به هر جا كه دلخواه تو باشد بكشانی. به خدا سوگند - سوگندی كه پس از سرسپاری به مشیتش باشد- كه نفس خویش را چنان تربیت كنم تا با قرص نانی قابل خوردن، شكفته و شاد گردد، و از خورشهای لذیذ، تنها نمك بپسندد و تنها به این دو خشنود و سازگار گردد. جام و چشمه چشم را، چنان به گریه بسپارم كه تا آخرین قطره اش فرو ریزد و چشمه اشكم بخشكی نشیند شكم چرندگان از آنچه میخورند چنان پر میشود كه به پهلو می افتند. گوسپندان را چنان حالی است كه پس از علفخواریهای بسیار، بسوی خوابگاه رو نهند. اینك آیا علی هم باید بسان چهارپایان، خوش بخورد و شیرین بخوابد؟ وای اگر پس این سالیان دراز، او اینك به چهارپایانی كه به صحرا روند و جز چریدن كارشان نباشد، اقتدا كند. خوشا بحال كسی كه آنچه پروردگارش برای او واجب دانسته انجام دهد و در سختی ها شكیبا باشد خوشا به حال كسی كه شب گاهان خواب را به راز و نیاز با خدا سودا كند، و اگر نیم خوابش گرفت زمین، فرشش و دست بالشش باشد. آنانكه دیدگا

نشان از بیم معاد، بیدار و تنشان با آسودگی و خفتن در بسترهای حریر ناآشنا، و لبانشان به ثنا و ستایش خدا گویا باشد، و ابر استغفار و توبه شان، بر آسمان دلشان دامن گسترده باشد: اینان، حزب و گروه خداوندند، بدانید كه افراد حزب خدا رستگارند. از این رو، ای پسر حنیف از خدا بترس، و به چند قرص نان حلال خویش قناعت كن، تا از آتش دوزخ برهی


صفحه 683، 684، 684، 685، 685، 686.